آخرین مطالب
گاومیشها و لالههای سرخ
“گاومیشها و لالههای سرخ” من با چشمهای بسیاری که جای چشمانم را گرفتهاند سرگردان لالههای سرخام و قلب قدیمی خودم را تمنا میکنم تو
سرانجام همهی قرنها
“سرانجام همهی قرنها” درست در لحظهی هبوط دوباره انسان بودم من، در سرانجام همهی قرنها با اندوختهی همهی پستیها، به گناه حوا نه استعارهای ریشخندآمیز پنهان به سان گاز زدن سیبی که به آشکاری، گناه بودن به تمامی بودن به هیبت زنی، بالاترینِ جنایات. من نمیدانستم چطور میتوانستم از او بگویم نمیدانم چطور میتوانم از او بگویم من آن لحظهها را پس چشمهایم دارم و صدایم را که آن هنگام دوستش میداشتم هنوز در گوشم میپیچد وقتی که برای ما میخواند آن شعرها را که خون خیابان بودند به سرخی گناهآلود سیبهای هبوط دوباره و دوباره و سرخ خون را با سرخی گونههایش یا قلب من تاخت میزدند.
آفتابگردانها
“آفتابگردانها” پی ساعتی تازه میگشتهام به غیر از این بیستوچهار ساعتی که عقربهها در آن گیر افتادهاند به غیر از این روزها و این سالها.
جنون سایهها
جنون سایهها چشمانش آبستن دردهای تا ابد ناتماماند؛ درههای حزن و دشتهای شیفتگی. بی خبری و ذکاوتش مرا میکشد. کسی که در پنجرههای شبانه آینههای
مثل دریا سرخ
مثل دریا سرخ شاید جایی همین حالا در یک نفس با بوسهای یا نجوایی همه اسارت انسان به آزادی بدل میشود. برایم دریا را بیاور؛ نگو
مرگ اقاقیها
مرگ اقاقیها میبینی همه چیز چقدر تازه مانده است ؟ پیچک پلهها را پوشانده و هنوز هم هر بهار اقاقیها از سقف خانه آویزان
آخرین دیدگاهها