“شمایل تو و همهی چیزهای خوب”
شب بیستاره را در پرستش روز بودهام
دلبسته خاموشی این چنین
چنان که آدمی در انحطاط اعتیادی جانکاه باشد
هراسان
تا افق روشن روز
گریزان از هر موجودیتی
ذره ذره شمایل تو را یافتم
پس خیال حضورت را پروراندم
و در مسلخ انتظار گداختم
و واپسین تپش های زرین آسمان را
تا سرود پرشکوه حضورت دویدم
تا در آخرین بارقههای روشنایی الوهی آسمان
بر آرزوی تو بر آرزوی پدیدار گشتنت
در سیاهی چشمانم
دست یازم
تا تو را در روشنایی روز نظارهگر باشم
پیش از آنکه
در ظلمات زخمههای شب غرقه شوی
تو ای تا ابد پاکترین میراث حضور بشر بر این خاک
درآمیخته شدنت در شب
به عظمت خاموشی و انتظار بشر در تمامی دورانها
دردانگیز است
گرچه
شایسته تر آن است که در ظلمات شب بتابی
من اما
شمایل تجلی تو را در مسرت گرمای خورشید
تا ابد خواهم پرستید.
________________________________________________
بهار ۹۸
آخرین دیدگاهها