در تردید آینهها سایهها
تو را در کدامین قابْ آینه به جانِ خویش
خواهمپذیرفت؟
تو را در کدامین… ؟
در برابر کدامین سایه به جا مانده از خورشید
بر این خاک ؟
از آخرین وزش بادهای این دیار
به تمنا میخواهم
نشانی از تو بیاورند
افسوس که باد نشانهها را میپراکند
مثل همین لحظه
که در ناخشنودترین جای جهانم ،
در تردید ارتفاع پنجرهای
که به باغچه میگشاید
و هیچ چیز از وجود تو
با من به بودن نمیرسد
اما خورشید و درختان و این سایهها
شرافت ماندگارِ بودن را فریاد میکنند
و حتی این سایه که از من است
در من نهانی و بیجهان؟
یا من سخت سختگیرم و گم
و تو همان خورشید و درخت و سایهی منی؟
و همان بادی؟
و همین شعرْ در رهگذار باد
و پنجرهای که ما را به خورشید میرساند؟
تابستان۱۴۰۰
صدا:خودم
عکس و ویدیو: ملیکا درستکار
آخرین دیدگاهها